بنام نامی عشق
اگرروزی ببینم اشکهای چشم مستت را بدان چون عاشقی در بستری بیمار می میرم
چو بگشایی به روی چهره ام آن چشم نازت را چومستی درپی میخا نه از دیدار می میرم
نمی دا نم، یا اباصا لح چگو نه طا قت آ ورد ید،غم بزرگیست دستان کوچک آن طفل شیر خواره حسین کجا طا قت چشیدن تیر را داشت
نمی دا نم کجا نگاه های آخر رابه صورت رباب ،مادرش انداخت رباب چگونه ازگهواره جدایش کرد نمی دانم خون حنجرش را چگونه مانند اشکها ی پدرش روان کردند
کاش کمی از اشکهایت رابه من می سپردی تا دریابم اسراردرونت را ای سفینه نجات
تابیاموزم ودیگر شاهد قطره ها ی بارانی چشمها یت نباشم ومات نمانم ،مات آن چشم هایی که غریبانه نگاهم کنند وقدم ها وچشمها یم خودشان را درروح غریبم ازشرم آن نگاه ها زندانی کنند به من بیا موزید که شب وستاره ها ی آن مهربانند تاچراغ روشن شب تارم دوباره رو به خاموشی برود
حجاب چهره جان میشود غبارتنم خوشادمی که ازآن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای من خوش الحانیست روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم ،کجا رفتم دریغ ودرد که غافل زکارخویشتنم
بنام خدا
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
بنام خدا
اَلْسَّلامُ على الدماء السّائِلاتِ اَلْسَّلامُ على الاعضاءِ المُقَطَّعات
اَلْسَّلامُ على الرُّؤوسِ المُشالات اَلْسَّلامُ على النِّسوَةِ البارِزاتِ
سلام عرض می کنم خدمت همه قلبهائی که آفریدگار یکتائی دارند .خدا رو شکر میکنم که پا به عرصه علم و تکنولوژی نهادم، و بر این نعمت بر خود مفتخرم امید وارم خوانندگان محترم حدِّاکثر استفاده را از نوشته هایم ببرند و مرا از کمکهای شایانشان بی بهره نگذارند....