سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به درد عشق بساز وخموش کن حافظ                      

رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول

 

سلام انسانهای صیاد ،بله همه ما صیاد هایی هستیم که در زندگی روزمره مان اهدافی را صید میکنیم .وبااو به زندگی ادامه میدهیم که حقیقتا اگر صیدمان نبود دلهامان برای گریه نیز گرفته بود وپی در پی ،بی سرانجام ،ردپای اشکهایمان را میگرفتیم وسرانجام ،بی سرانجامانه به عقب می نگریستیم .

ومن اکنون به عقبها می نگرم ،به عقبهایی که وقتی یادم  می آید خدارا شاکر میشوم که اکنون برای او گریه میکنم چون یقین دارم گریه ای که برای او باشد انرژی وآرامشش باز به خودم برمیگرددوآنروز من از کسی آموختم که اگر برای غیر او گریه کنم جز افسردگی وناراحتی نتیجه ای ندارد .هرچه به ظاهر آرامبخش باشد .

آری وقتی به گذشته برمیگردم امواجهای دریای افکارم را حمله ور به سوی خود می یابم ودستهای خالی ام را میبینم که به سمت تو درازند وحال را با چشمانی تار ونیمه باز می نگرم که چون از تبار پنجره های شکسته نالیدن ،خود عالمی دارد .

گفته بودی که ره عشق ره پرخطریست                       عاشقم من که ره پرخطری میجویم

در  رابطه با مطلبم ودرد دلم  سخنی رو از جبران خلیل جبران عرض کنم که  می فرمایند :تولد دوباره ام زمانی بود که جسمم دل در گروروح نهاد وبه یکدیگر پیوستند .

ومنهم  اکنون میگویم باید بار سفر بست باید ازین برهوت مهر وعاطفه رفت باید ازین خشکسالی مهروامید فرار کرد ،باید روزهای نفرت زده را ترک کرد .باید به شهر خیال وآرزو هجرت کرد وباید روزهای  سردو زمستانی  را به سمت بهار وتازگی کوچاند ،زندگی خالی از محبت ولبخند برای روحهای سرشار از رنج وتنهایی ،برای دلهای ظریف وشیشه ای اصلا خوب نیست ،مرگ آوراست

دعا کنیم در دوروزه دنیا همیشه عاشق بمانیم وشاد .یازهرا

هر معنی پیچیده در حرف نمی گنجد ،یک لحظه به دل درشو ،شاید که تو دریابی

 


نوشته شده در  شنبه 86/4/16ساعت  1:17 عصر  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

 سلام مادرم .از همین راه دور میخوام تبریکم رو عرض کنم .امیدوارم از من بپذیری.آهنگ وبلاگم تقدیم به شما مادر بزرگوارم وتمامی مادران .مادرکاشکی میتونستم یه آسمون نرگس ویاس تو دستات بنشونم .تقدیمت میکنم با عشق .از خداوند به همین روزهای عزیز طلب سلامتی شما مادران بزرگوار را خواهانم .دعام کن مادر .محتاج یک دعاتم .

 

همینکه نگار میرسید ،قلبها به تپش در آمده بود وخانه کوچک خدیجه (س)در سکوتی پرمعنا بی تاب وبیقرار به سر میبرد ونرگس نگرانش به انتظار مولودی مبارک اشک می ریخت .لحظه ها در تب وتاب بودند ،که خواهد آمد ؟چه خواهد شد؟آری دست تقدیر چنین رقم زده بود که صدیقه کبرا ،فاطمه زهرا (س)پا به عرصه زمین بگذارد که در همان هنگام نوشکفته گل رسول ،لب به سخن گشود وفرمود:

اشهد ان لا اله الا الله،وان ابی رسول الله سید الانبیاءوان بعلی سید الاوصیاءولدی ساده الاسباط ))

ودر آنهنگام بود که عرش وفرش ،زمین وزمان ،ملک وملکوت ،خاکیان وافلاکیان ،شادومسرور یکدیگر را به فرود مولودی بزرگ بشارت دادند.

 

 

 

 صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

 

حالا به میمنت آن خجسته روز ،اینروزها را(( روز زن ))نامیدند .زنی که مقامش آنقدر والا هست که او را گشاینده در بهشت نامیدندچرا که فرمودند بهشت زیر پای مادران است .ولی همین من وشما تاچه حد در ارزش مقام مادرانمان توانسته ایم قدمی برداریم ،که بماند اینکه:اکثرا مقام یک زن را به فراموشی سپرده اند ،عمل هایی را می خواهند ودر برنامه شخصی روزمره انتظار دارند که حتی در وظیفه یک زن نیست .آیا مصداق اینکه فقط این هفته را تبریک بگوییم کافیست که باز هم بماند همین تبریک خشک وخالی را هم خیلی ها به فراموشی می سپرند یااینکه همیشه باید به این موجود عاطفی وحساس وانصافا خالص به دید دیگری بنگریم که هیچ وقت احساس خلا وپری نکند

خلا وپری ؟به نظرتان باهم سازگارند ؟اصلا مگر می شود کسی در آن واحد هم احساس خلا کند هم احساس پرشدن؟ولی میشود ،این احساس در خیلی از خانمها بوجود امده که درمانش را نمی دانند .فقط به این اندازه میدانند که زن هستند وباید زن گونه آرامش دهند حتی اگر خودشان کوهی از سنگینی باشند .اینها همه حرفهاییست که در درد دلهای زنان بی شماری شنیده ام ،حالا خودتان قضاوت کنید مقام زن در چه حد قابل اجر وپاداش است ؟

من در همینجا به تمامی بانوان قهرمان جامعه مان روزشان را تبریک عرض میکنم وامیدوارم در تمامی حرکات ونفس نفس زحماتشان برای آرامش کانون خانواده ،اجرشان با خانم حضرت فاطمه زهرا (س)باشد .

التماس دعا .یازهرا


نوشته شده در  دوشنبه 86/4/11ساعت  9:41 صبح  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

تقدیم به عزیزی که مشکلاتم رابااو سهیم کردم ودر همین جااز او قدردانی میکنم،باافتخار هم می گویم اینها ثمره زحمات اوست

((ان المومن اشد من زبر الحدید ان زبر الحدید اذا دخل النار تغیر وان المومن لو قتل ثم نشر ثم قتل لم یتغیر قلبه ))(سفینه البحار،جلد اول)

افراد باایمان از قطعات آهن محکمترند ،چه اینکه :آهن هنگامی که وارد آتش شود ،تغییر میکند،اما مومن اگر کشته شود وسپس زنده گردد وباز کشته شود ،تغییری در روحیه او پیدا نمیشود .

وقتی فکر میکنم زندگی سراسر مجموعه ای از مشکلات ومسایل پیچیده به خوداست وماها  در مقابله باآن مشکلات با روحیات مختلفی که داریم چه عکس العملی نشان میدهیم؟فقط خواندیم ومیدانیم افراد کم استقامت بزودی در برابر آن زانو میزنند وصبرشان را تمام شده میبینند واز میدان فرار میکنند ،اما آنها که در پرتو ایمان ،فقط  ایمان استقامت دارند به هیچ وجه تسلیم انبوه مشکلات نمی گردند واگر هم مشکلات انها را تسلیم کند چون ایمانشان به انها این اجازه را داده که در همه کارها از او مدد بگیرند از هیچ تلاش وکوششی بی حرکت نمی نشینند واز حوادث نمی هراسند وسرانجام پیروز می شوند

 

رندی وعاشقی وهمت ایامم بود

                                            شیوه ای گر کند آن عهد پریشان ،دم نزنم

 

آنها میدانند در راه اطاعت فرمان خداوند ،درراه پرهیز ودوری از گناه ودرراه سربلندی وعظمت همیشه

 

موانعی وجود دارد ورسیدن به این افتخارات نیازمند به فداکاری وایستادگی در برابر هوس های سرکش ودر برابر مشکلات است .

تاحالا شده بریم تو مجلس خدا وبگیم خدایا آنقدر هم قبولت ندارم ؟خوب،به نظر شما چه کسانی این حرف رو میززنند ؟کسانی که امید به خدا در کنه زندگیشون از بین رفته ،الان اگه به ما بگن خدا میخواد ما رو از مستشهدین امام زمان قرار بده چه عکس العملی نشان میدهیم ؟اولین چیزی که خود من میگویم ،میگم :ای بابا من که پروندم خیلی سیاهه ،تازه اگرشم خدا بخواد وپرونده من رو سفید کنه ،لیاقتش رو ندارم .

اینجاست که بزرگان میگن اینها همه امید نداشتن به خداست وامید نداشتن به خدا هم یعنی اینکه خدا رو قبول نداریم که هر کاری از دستش بر می یاد پس باید به خدامون در همه مراحل امیدوار باشیم که اگه نداشته

باشیم  ،یه طورای به اون بی احترامی کردیم

حجاب چهره جان میشود غبار تنم                          خوشادمی که از آن چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزای من خوش الحانیست                    روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم ،کجارفتم                           دریغ ودرد که غافل زکار خویشتنم

 

من از بهترین دوستم یاد گرفتم که تنها بندگی خداست که هرچه بیشتر بشه عزت آوره ومیشه با یه هدف خالص ،ادامه راه داد وتمام مشکلات رو زیبا دید

ایکاش در چشمهایت تردید را دیده بودم                   یااز همون روز اول از عشق ترسیده بودم

انگار پی برده بودی دیوانه ات گشته ام من                  تو عاشق من نبودی ودیر فهمیده بودم

تو اهل آن دور دستی من یک اسیر زمینی                      عشق زمین وافق را ایکاش سنجیده بودم

 

همیشه پایدار باشید وشاداب .یازهرا              

                                                     

 


نوشته شده در  پنج شنبه 86/4/7ساعت  9:8 صبح  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

چند گویی که به پیری رسم وتوبه کنم؟                      چه کنی گر به جوانی به لحد درمانی

 

((فبادروالعمل وخافوابغته الاجل.....))،((به سوی عمل بشتابید وازفرا رسیدن ناگهانی اجل بترسید.))

سلام .حتما همه شماها فقدان جوانان ناکام را دیده اید .جوانانی که در بهار زندگی جان میبازندوخانواده ها را داغدارفقدان خویش میسازند ،نشان میدهد که سنت الهی وقانون حتمی مرگ پیروجوان ،فقیر وپولدار وزن ومرد وزشت وزیبا نمی شناسد وطبق آن ضرب المثل فارسی ،((شتری است که جلوی هر خانه ای می خوابد )).ولی عاقلان باغافلان این فرق را دارند که هوشیاران عاقل ،خود را برای آینده قطعی آماده می کنند واز عمر وجوانی بهره می برند ،اما غافلان جاهل چون من ،بی خیال عمر می گذرانند وناگهان می بینند به آخر خط رسیده اند ومجالی برای هیچ کار نیست وباید از قطار عمر پیاده شوند

گرگ اجل ،یکایک ازین گله می برد 

                                               این گله را ببین که چه آسوده می چرد

از توصیه های حضرت امیر به فرزندش چنین است :

((پسرم بسیار به یاد مرگ باش وبه یاد آنچه پس از مرگ برای تو پیش خواهد آمد ،چنان باش که وقتی مرگ به سراغ تو آمد ،از غافلگیر شدن رها شوی وکمر خود را برای دیدار با آن بسته باشی ،چنان مباش که ناگهان به سراغت آید وبر تو غالب وچیره شود ))

بر لب جوی نشین وگذر عمر ببین

                                             کاین اشارت زجهان گذران ما رابس

من شدم خلق ،که با عزمی جزم

پای از بند هواها گسلم

بادلی آسوده

فارغ از شهوت وآزو حسد وکینه وبخل

در ره کشف حقایق کوشم

شمع راه دگران باشم وباشعله خویش

ره نمایم به همه ،گرچه سراپاسازم

شد چنین زاید بیهوده وبی جوش وخروش

عمر برباد وبه حسرت خاموش (1)

 

هیچ کس آب زلال را در کویر نمی ریزد وهدر نمی دهد .بیهوده صرف کردن اوقات عمر به سان هدر دادن آب در شنزار کویر است ،اما بهره وری از آن چونان ریختن آب به پای گل ودرخت ومیوه است .آنکه حساب عمرش را نداشته باشد ،وقتی متوجه باختن می شود که کار از کار گذشته است وبا حسرت واندوه می گوید .:

 

ای صد افسوس که چون عمر گذشت

معنی اش می فهمم

کاین سه روز از عمرم ،به چه ترتیب گذشت

کودکی بی حاصل ،نوجوانی باطل ،وقت پیری غافل

_به زبانی دیگر _:

کودکی در غفلت

نوجوانی شهوت

در کهولت حسرت .(2)

 

 1:نسرین صاحب

2:جواد محدثی


نوشته شده در  جمعه 86/4/1ساعت  5:22 عصر  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

انا لله وانا الیه راجعون

 

مرجع عالیقدر عالم تشیع آیت الله فاضل لنکرانی ساعتی پیش به ملکوت اعلی پیوست

این غم بزرگ را خدمت رهبر معظم ومعزز انقلاب اسلامی ومراجع بزرگوارمان تسلیت عرض میکنم وامیدوارم غم آخر شیعیان باشد .وخداوند برایمان دیگر مراجع ونعمات ملکوت را نگه دارند .خداوند همه  ما رو عاقبت به خیر بفرمایند ان شاءالله .ضایعه بزرگیست .برا خودم که به شخصه این چنین است .بغض راه گلویم را بسته وکاش مجال گریه پیدا میکردم .ایشان اکنون از برهوت مهر وعاطفه گذر کردند وروزهای سرد وزمستانی را به سمت بهار وتازگی کوچاندند.چون این ساعت زیاد مجال فکر کردن ندارم نتوانستم مطالب بهتری از ایشان بدست آورم .ان شالله در فرصتهای بعدی .فقط  بزرگوار در زمینه های فرهنگی فعالیتهای بی شماری وچشمگیری داشتند .که اسم بزرگوار که می آید فعلا تنها این خصیصهشان مرا به خود آورد .اینها عمل کننده های واقعی بودند.از دیار فاطمی گونه  .به امید اینکه از رهروان واقعی ایشان قرار بگیریم به حق محمد (ص)وآلش صلواتی ختم بفرمایید .

 

یکبار به زندگی گفتم دوست دارم سخن گفتن مرگ را بشنوم ،زندگی صدایش کمی بلند تر شد و در گوشم گفت اکنون صدایش را می شنوی  .

روحشان شاد باد


نوشته شده در  شنبه 86/3/26ساعت  6:34 عصر  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

به غبار خاک پای تو ای عزیزترین که بی تو در صحرای دنیا سرگردانیم ،گر نیایی حقیر می میرم

عشق وعاشقیم رو باخدا رو میخوام طور دیگه ای به  متن تبدیل کنم .آنقدر خسته هستم ازین دنیا که از حرفهای صمیمی باخدایم سیر نشوم .صدای گرم وآرام پروردگارم است که تمام این خستگی ها واضطرابها را محو نابود میکند .خوشا به حالتان ......کاش دوزخ های دنیاییمان برزخ نبودند .بااین که میدانم این روحیه برای لقای پروردگارم مناسب نیست ولی شوقی دارم برای رفتن که هر آینه جان میدهم .تصور کنید اگر خود خدا در میان دلی جای گیرد دیگر از آن دل ،دل نمی ماند .میشود عرش الرحمان .تعجب نکنید این را خود خدا گفته ((لایسعنی ارضی ولا سمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المومن )) ((من نه در آسمان می گنجم ونه در زمین ،ولی دل بنده مومنم مرا در بر می گیرد .

قند در دلت آب نمی شود ؟حسرت وجودت را نمی گیرد ؟بشود درین غربت دنیا خدا را در دل جای داد ولی ...!می گویی چطور می شود ؟معلوم است دل من وتو جای نور است یا ظلمت ،هر وقت که دلمان را از کینه ها خالی کردیم ومهربانی ومحبت را در آن جای دادیم به همان اندازه نور خدا در دلمان تجلی میکند آنقدر که بلاخره خود خدا در آن وارد شود .

چقدر زیباست یک دل صاف

                                   یک وجود بی غل وغش

                                                    پاک وطاهر مثل آب واین صفت مردان خداست

 

وقتی دید آدم محدود وکوچک باشد ،وقتی استقلالی به اتفاق های دور وبر خود نگاه کند وآنها را تصادفی بداند ،وقتی هدف بالاتری را از جریان های زندگی متوجه نشود ،چقدر دچار دغدغه میشود ،اما اگر خود را نقاشی ای بداند که خداوند به دست خود آنرا نقش ورنگ زده ،آرام می گیرد .در تاریخمان بهترین حجتها را داریم برای بعضی ها که فقط دنبال بهانه اند وخیال خودشان را باایت توجیه ((نمی شود دیگه ،محیطم ناجور بود ،خودم که خیلی دلم می خواد ولی خانوادم نمی گذارند ،با من همراه نیستند ،ومی خواستم ولی نشد و.....))راحت کنند .خب حالا کمی بهتر نگاه کنیم .نگیم مگر می شود >؟چرا که نه !به وضع خودمان نگاه کن !بله دور نرو .همین من وتو .فقط چیزی که هست ،الحمدلله هنوز دستمان نیفتاده که اندازه آنان شویم .ولی به قدر خودمان دروجودمان در خانواده مان وبین اطرافیانمان برای خود یک فرعونیم .

اژدهای یخ زده ای که اگر آفتاب به او بخورد ومحیط برایش مساعد باشد (تیکه بزرگه دوروبریها گوشش است )).پس بخند ولی بااحتیاط تر وبگذارید منهم گریه کنم وقول میدهم آرامتر .

 


نوشته شده در  سه شنبه 86/3/22ساعت  3:36 عصر  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

 

((کسی که گرفتار است اصلا گرفتار نیست گرفته یار است )).هروقت کارش به جایی گیر میکند فوری مقابل خدا میشینه ومیگه :خداجون کاری داشتی ؟

من وتو چی ؟وضع خودمون رو چطور میبینیم ،هیچ احساس خلا یا نقصی نمیکنیم ؟یا فکر میکنیم کاملیم واحتیاج به چیزی نداریم ؟اگر اینطور است ،فکر کنیم وببینیم نکند با آب گل آلود سیراب شده ایم وحالا اگر آب زلال وگوارا جلویمان بگذارند دیگر احساس تشنگی نمیکنیم .((راستی مگر چند بار میخواهیم زندگی کنیم که همین یکبارش را هم با آب گل آلود رفع عطش میکنیم ؟))

یا نکند آنقدر سرمان شلوغ است که وقت نمیکنیم یک سری به خدا بزنیم بله !واقعا سرمان شلوغ است :درس وکار ومیهمانی ها وحرف زدن با دوستان ،تلویزیون ،خریدکردن و....اوه !اینهمه کار واگر در همه اینها هیچ مشکلی ودردسری برایمان پیش نیاید ،واقعا چقدر میخواهیم یاد خدا بیفتیم ؟اتفاقا وقتی نعمت دور وبرمان را گرفته وبی دردسر کارهایمان پیش میرود بیشتر احتیاج حرف زدن با خدا را داریم ،باید از او بخواهیم رهایمان نکند ،تا مبادا نتوانیم از عهده شکر نعمتها بر آییم .یااگر با صاحب نعمتها حرفی نداریم وخللی هم در کارهایمان وارد نیست ،بترسیم مبادا کاری به کارمان ندارد ورهایمان کرده است .

آیینه وجود خود ماست .ریشه غصه هایمان را در درون خودمان جستجو کنیم .آن ریشه واصل را رها کرده ایم ومدام به این وآن گیر میدهیم .راستی تا کی میخواهیم گیر بدهیم وگیر کنیم ؟شاید آنچه ما را اذیت میکند عکس العمل رفتار بد خود ماست .شاید ما محبوس پیامدهای اعمال وافکار نادرست خودمان هستیم .به آن ریشه واصل که در خود ماست کاری نداریم وبا پیله کردن ونگاه بدبینانه به دیگران نفس بدکار خودمان را فربه میکنیم وبخاطر نگرش منفی خودمان دیگران را متهم میکنیم .فرصت دهیم ذهنمان ردیابی کند وریشه مساله ها را دربیاورد .مشکل همیشه تقصیر دیگران نیست .این را بدانیم

کاش همه مان وارد سرزمین طوی میشدیم .ومانند حضرت موسی کفشهایمان را در می آوردیم وچون او که دهانش از بهت وشگفتی خشک شده وقدرت حرکت نداشت وسلولهای بدنش وحتی چشمهایش همه گوش شده بودند ومی شنیدند ،می شنیدیم .

(اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدونی و اقم الصلوه لذکری ):همانا من وتنها من همان الله هستم که معبودی جز من نیست پس فقط مرا عبادت نما ونماز را برای من بپادار .)کاش همه مان مانند او از بیراهه های زندگیمان چه راه هایی می یافتیم .

الهی توفیقمان ده تا با پرچمی از تعهد بر دوش ،تن پوشی از تقوا بر تن وعصایی از توکل در کف ،راه تکلیف پوییم ورضای تو جوییم ،در ایستگاه خلوص وخدمت فرود آییم وتنها در پیشگاه تو به سجود آییم .الهی در خشکسالی دل وقحطی عشق نم نم باران اشک را بر ما بیشتر ببار و معمار گریه وصال را برای آبادی دلهای خرابمان بفرست

التماس دعای فراوان .یازهرا (س)

 


نوشته شده در  سه شنبه 86/3/15ساعت  10:16 عصر  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

<   <<   11   12   13   14      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آتش بدونِ دود
با احترام به آیه اَلَست
مرد ِ پابه ماه
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد...
از خودکشی ِ شخصیتی حرف میزنم...
ران ِ ملخی از موری ناتوان
با چادری که تر شده از داغی ِ تنم
[عناوین آرشیوشده]