سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بزرگواران .این پستم رو به همین جملات ادبی اکتفا میکنم ولی مهم برام پی نوشتهایی ست که نظرشما درمورد اونها برام خیلی مهمه .

((کاش نی خشکی بودم زیر پای رهگذران ،بهتر از آن بود که سازی باشم با تارهای طلایی در خانه ای که صاحبش سرانگشت نواختن ندارد وفرزندانش نمی شنوند.

((کاش چاه خشکیده وبی آبی بودم ،مردم در من سنگ می انداختند ،برایم دوست داشتنی تر وسبکتر از آن بود که چشمه جوشانی باشم که مردم بر آن بگذرند وننوشند .

خودمان مقصریم چون ما نیز بسیار اوقات نام خدای بی منتها را بر لب داریم اما به واقع سرودی را که زبان به ترنمش گشوده ایم را نمی شنویم .آیا به ترانه های گنجشکان به ناله برگهایی که باد بر آنها وزیده واز شاخه ها جدا میکند گوش سپرده ایم ؟ فراموش نکنیم که این برگها تنها زمان جدایی از شاخه ها می خوانند ......تنها زمان جدایی .!آری زمان جدایی ...............................

 

سریع میرم تو پی نوشت .این هفته برام دوتا اتفاق افتاد که طبق فرهنگم ،اعتقادخاصی  به کلیت  آن ندارم .

اولین پی نوشت این بود که یکی از وبلاگهایی که در لینکدونی وبلاگم بوده وقتی پی به متاهل بودنم برده کامنتی براین مبنی گذاشت که خواهش میکنم سریعا لینک وبلاگم رو از وبلاگتون بر دارید چون نمیدانستم متاهل هستید وونمی خواهم اصطکاک یک فرد متاهل در من تاثیر بگذارد .

(مگه جز این است که طرف مخاطبمون نباید برامون فرقی داشته باشد ودر هر صورتش باید حرمتها حفظ بشه )

دومین پی نوشت هم این بوده که :من چون ارادت خاصی به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها دارم ودر انتهای کامنتهام یا صحبتهای مسنجری یازهرا رو میگم این بزرگوار فرمودند که چرا  اسمی که به این مقدسی ست رو باید به صورت تکه کلام بکار ببریم .وعقیدشون بر این بود که این جور رفتارها از احترام آنها کاسته میشه

 

حالا من بودم واین دو رفتار،درسته که جواب وعقیدم رو بیان کردم وجوابم رو دادم .ولی صلاح دیدم مطرحش کنم تا جواب این سوالم رو بگیرم چرا باید ما دستورات دینی مون رو طبق تمایلات شخصی مون استنباط کنیم ؟

 


نوشته شده در  شنبه 86/5/27ساعت  11:29 صبح  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

طبیب روح مسیحا دم است ومشفق،لیک                      چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟

می خواهیم دوباره گل محمدی ببوییم ،آماده هستید؟،پس مشام جان را اماده سازیم ............
شنیدید که میگن در کلاس عمر هر کسی را یکبار می نشانند و درس می دهند .وامتحان می گیرند .ما اکنون سر همان کلاس نشسته ایم .....!
ولی من انگار نه یکبار بلکه بارها نشستم وبرخاستم .چون خضری میخواهم حیاتبخش ،مگر نه اینست که وقتی خورشید تابان است ،لباسهای شسته را روی بند می گذاریم تا هم خشک شود وهم ضدعفونی گردد ؟من هم می خواهم دلم را  ازین خورشید تابان بی بهره نگذارم .بی بهره ها چشیدم تا که الان حقم دهی که قدرت را بدانم وبر من خرده نگیری .تو خورشید منی .تو خورشید تابان منی .دل من با تو به گرمی افتاد وضد عفونی شد،میبینی دیگر برای روحم مخارجها خرج میکنم ،میبینی که دیگر دردی در سر ودست وپای روحم حس نمیکنم ،درمانم بوده ای .وقتی باور کردم که دیگر از سقف روحم ،قطرات نومیدی چکه نمیکند .وقتی میبینم دیگر دیوار روحم از فرط کهنگی وفرسودگی ترک نمی خورد ،وقتی داخل خانه جانم ،رطوبت تیرگی را نمیینم ،چون تو را معمارش قرار دادم ،چون از اشعه های نورانی تو برای ترمیمش بهره ها جستم .
من اینک صاحب عنان روحم را بدست اوردم .تو کوک  بیدار باش ساعتم بودی ،به موقع به داد اختلال میان من وخدایم رسیدی . می ارزد ،می ارزد که فهمیدم انتظار فاطمه(س)از ما بیش ازین است
.
چون نداری درد درمان هم مخواه              
                                                     درد پیدا کن که درمانت کنند .


نوشته شده در  سه شنبه 86/5/23ساعت  9:53 صبح  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

محبتی که خداوند در قلب پدر و مادر نسبت به فرزندانشان قرار داده، عطیه ایست الهی که هیچ حب و مهری را یارای برابری با آن نیست. از این روست که خداوند بارها در کلام خود صحبت از شان و مقام پدر و مادری می کند، آنان را به جایگاهی منصوب می کند که هیچ کس دیگرب بر آن ننشسته است. در این بین، میان مهر مادری و خرد پدری، تفاوت هایی وجود دارد که خود در تکامل با هم موجب رشد و تربیت بهتر فرزند خواهد شد. مهر مادری را خرمندی و محبت با تدبیر پدر، کامل می کند و از آن روست که جایگاه رفیع پدر غیر قابل رقابت و جایگذینی می شود. در سایه خرد مدیریت پدر است که مهر مادری به بار می نشیند و عطر خوش خوشبختی در خانواده می پیچد. امروز با ماشینی شدن زندگی، فشارهای اجتماعی و اقتصادی چنان بر خانواده سنگین شده است که روال طبیعی و کامل زندگی خانوادگی را بر هم زده است و بسیاری از ارزش های گذشته کمرنگ شده اندغالبا مسائل و مشکلات بیرونی خانواده چنان ذهن و قلب والدین را مشغول می دارد که گاه از وظیفه خویش درقبال فرزند و حل مسائل درونی خانواده باز می مانند. بدین صورت که گاه نقش پدر به عنوان سکان دار و مدیر خانواده به نقش مردی خسته و نان آور تبدیل می شود که تنها ثمر حضورش تامین نیازهای اقتصادی و نهاد خانواده است و از نقش خویش به عنوان مدیر خانواده و نیز پدری بازمانده است.
البته این زحمات و تلاش های همراه با عشق را هیچگاه نباید نادیده گرفت و فراموش کرد و همیشه و در همه حال شکرگزار خداوند و سپاس گذار پدر عزیز و مهربان باید بود و عرض ارادت و ادای احترام را مخصوصا در این روز عزیز، که به تبع میلاد پربرکت و نورانی آقا امیرالمومنین ع، روز نمادین پدر نام گرفته، حتی به بوسه ای، دل پر مهرو عطوفت او را شاد نماییم و برق شادمانی را در چشمانش به نظاره بنشینیم ...
باشد که مقبول افتد . . .

 

روز پدر


نوشته شده در  شنبه 86/5/6ساعت  11:1 صبح  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

از تصور حضور قدومت در لحظاتم لحظه نور باران می شود ، آن چنان که نمی توانم چشم بگشایم. در این همه نور ذوب میشوم و از نو متولد میشوم. با روح مشتاق کودکانه ام در نور و عطر تو طواف می کنم ، نه ، پرواز می کنم ، اوج می گیرم و انگار از زمین جدا میشوم دلم را ، این دل کوچک بی قرار را به تو می سپارم ، سر بر دامن لطف تو می گذارم ، تو مرا غرق آرامش می کنی ، تو مرا از اطمینان پر می کنی. حس حضورت محشر است و لحظه در یاد تو گم شدن ، لحظه ناب شکفتن. وقتی تا آخرین پله تا اوج مرا بالا می بری ، وقتی می بینم کسی آن بالاست که دستانم را در دست گرفته و مرا بالا می برد ، وقتی به او می رسم ، ذره ذره های وجودم نیز با لحظه دگرگون می شود.بالاترین موهبت زندگی ام ، خدای مهربانم ، تو را دوست دارم. کمکم کن تا با تو عهدی ببندم ، استوار توان تعهدی را بر من ببخش ماندگار ، از تو کمک می خواهم ، از تو پیش از هر چیز تو را می خواهم. از تو ، ایمانی ناگسستنی و باوری استوار را ، در بهترین و بدترین شرایط توکل به تو را ، شکیبایی متین در اوج بی تابی و بی قراری را ، در صعب ترین شرایط ، سهل ترین آرامش را می خواهم. برای یافتن راه درست از تو یاری می خواهم ، کمک کن راضی باشم به هر آن چه تو برایم می خواهی ، که هر آن چه تو خواهی خیر مطلق است ، تنها اگر تو بخواهی هر اتفاق دشواری نیز پر از تضمین سعادت است. اکنون که به لطف خود به من جرات خواستنش را عطا کردی ، بیش از قبل یاریم کن که رضا باشم به آن چه تو بخواهی ، نه آن چه گمان می کنم خیر است و من می خواهم ، پروردگارا تو خود خیر واقع را بر من بنما و راهش بر من بگشا.

      " وین دایر


نوشته شده در  دوشنبه 86/5/1ساعت  1:1 عصر  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

   1   2      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آتش بدونِ دود
با احترام به آیه اَلَست
مرد ِ پابه ماه
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد...
از خودکشی ِ شخصیتی حرف میزنم...
ران ِ ملخی از موری ناتوان
با چادری که تر شده از داغی ِ تنم
[عناوین آرشیوشده]