یک بوته گل یاس ...اوج باران ...نه، آنروز که بارانی نبود ...شاید اشک آسمان بود یا شاید رد اشکهای یک بوته یاس کوچک که اینگونه تجلی کرده بود ...عاشق ایستاده نظاره میکرد ...معشوق منتظر فرمان او ...نگاههای صمیمی بین آندو ...زمان شمرده میشود: یک، دو، سه ...خوش به حال بوته یاس ...میخانه ...کربلا ...قطره های اشک تو ، شور است ، قطره های اشک او هم ، ولی شوری که ...او از کشیدن اسارت ...کاروانی خسته...دو تابلوی زشت و زیبا ...لحظاتی پر از عاشقی ... فقط میگریست او ...و اکنون ، تجلی آن کاروان خسته بزرگترین نمایشگاه انسانیت ،
اینروزها شیدایی را نظاره کنید همان که دلهامان را جذب کرده و سوزان و چشمانمان اشک باران .
عشقبازی را نظاره کنید همان چیزی که زیباترین عاشقیها از معشوقش را در گودال قتلگاه نشان داده و بغضهایی ایجاد کرده که گویی فشارهایش به گلو تمامی ندارد .
اینروزا یک دسته از افراد دلهاشان میرود تا ته یک عاشقی، بعد میگیرد وداغ میشود .
فرا رسیدن غمبارترین ماه دینیمان تسلیتتان باد .
براستی خدا هم عشقبازی دوست دارد .