سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک بوته گل یاس ...اوج باران ...نه، آن‏روز که بارانی نبود ...شاید اشک آسمان بود یا شاید رد اشکهای یک بوته یاس کوچک که این‏گونه تجلی کرده بود ...عاشق ایستاده نظاره میکرد ...معشوق منتظر فرمان او ...نگاه‏های صمیمی بین آن‏دو ...زمان شمرده میشود: یک، دو، سه ...خوش به حال بوته یاس ...می‏خانه ...کربلا ...قطره های اشک تو ، شور است ، قطره های اشک او هم ، ولی شوری که ...او از کشیدن اسارت ...کاروانی خسته...دو تابلوی زشت و زیبا ...لحظاتی پر از عاشقی ...  فقط می‏گریست او ...و اکنون ، تجلی آن کاروان خسته بزرگترین نمایشگاه انسانیت ،

این‏روزها شیدایی را نظاره کنید همان که دل‏هامان را جذب کرده و سوزان و چشمان‏مان اشک باران .

عشق‏بازی را نظاره کنید همان چیزی که زیباترین عاشقی‏ها از معشوقش را در گودال قتلگاه نشان داده و بغض‏هایی ایجاد کرده که گویی فشارهایش به گلو تمامی ندارد .

این‏روزا یک دسته از افراد دل‏هاشان می‏رود تا ته یک عاشقی،  بعد میگیرد وداغ می‏شود .

فرا‏ رسیدن غم‏بارترین ماه دینی‏مان تسلیت‏تان باد .

براستی خدا هم عشق‏بازی دوست دارد .

 


نوشته شده در  شنبه 86/10/22ساعت  1:45 صبح  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آتش بدونِ دود
با احترام به آیه اَلَست
مرد ِ پابه ماه
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد...
از خودکشی ِ شخصیتی حرف میزنم...
ران ِ ملخی از موری ناتوان
با چادری که تر شده از داغی ِ تنم
[عناوین آرشیوشده]