بنام خدا
عشق من ،خدای من حرکتم را در بازی زمانه روزگار که مرور میکنم . بیقرارانه آنقدر طی میکنم تا سرگردان جاده توحید تو شوم .تا ردپایم را در سایه ایام گم نکنم .من هنوز میتوانم عاشقت باشم .چون تو را باور دارم .نگو نمیتوانی ،من همان ستاره ام همان ستاره ای که در آسمان آبی راه کهکشان را تمام میکرد .ودوباره به سوسو زدن مشغول بود .میترسم ای خدا .از هوای ابری میترسم ،پناهت را هیچ هنگام از من دور نکن .نگذار بوی رفتن بدهد .
یکی از آثاری که همه ابعاد وجودی انسان را مورد توجه وعنایت خویش قرار داده ،صحیفه سجادیه است که از آن به ((انجیل اهل بیت ))و ((زبور آل محمد )) یاد میشود .صحیفه سجادیه میراث گرانسنگی از قرن اول هجری و از جمله مهم ترین ومعتبرترین منابع اسلامی پس از قرآن کریم است که برخی از آن با لقب (اخت القرآن ) یاد نموده اند .این پست را اختصاص میدهم به بیان لذت خواندن انتهای نیایش یازدهم در دعای صحیفه سجادیه ،نیایش مردی از تبار فاطمه (سلام الله علیها )) نمیدانم از کدام قسمت این دعا بگویم فقط مختصر توضیحی به عبارت ((یوم تبلو اخبار عبادک انک رحیم بمن دعاک ومستجیب لمن ناداک ))
((و در آنروز که بندگانت را می آزمایی ،پرده ای را که بر گناه ما کشیده ای در برابر همگان برمگیر .تویی که بر هر کس که تو را بخواند مهربانی وتویی که به هر کس که تو را ندا دهد پاسخ میگویی ))
گفتم :سیر ایده آل زندگی انسان کمال جو ،چگونه است ؟
گفت:دوران توانایی وتلاش را به عاشقی گذراندن ،دوران ناتوانی و افت جسمی را به سلامت سر کردن ،و در پای توبه ای مقبول داشتن .
گفتم :مقصودو مراد از عاشقی چیست ؟
گفت : همواره به یاد معشوق بودن ،پیوسته قدردان وسپاسگذار خوبی ها ومحبت های او بودن وهمیشه تابع وپیرو ومرام او بودن .
گفتم :کدامین معشوق شایسته چنین رفتاری از جانب عاشق است ؟
گفت :فقط خدا
گفتم منظور از به سلامت سر کردن دوران ناتوانی چیست ؟
گفت :یعنی به وقت فراغت از کارها ،چشم نپوشیدن از انجام آنچه محبوب می پسندد و دوری کردن وپرهیز نمودن از آنچه او نمی پسندد گفتم :توبه در پایان کار ؟
گفت :اشتباه مکن .خدا دوستانی این چنین ،همواره مراقب گفتار وکردار خود بوده اند .وبا هر خطا وگناه محتمل وترک اولایی ،توبه ها کرده اند اما دوست دارند در آن دم آخر دفتر زندگی را با توبه ای مقبول به پایان رسانند .توبه ای خالص ،توبه ای که پس از آن به خاطر هیچ گفتار و کرداری از جانب محبوب سرزنش نشوند .توبه ای که محبوب را محب آنان کند ودوست داشتنی ترین محبوب عالم بر محبان خویش پرده پوشد .دو فرشته کاتب اعمال را به فراموشی اندازد ،اندامشان را به کتمان خطاها و گناهان فرمان دهد و در حالی به لقای معشوق شتابند که بین آنان و او هیچ امر نکوهیده و ناپسندی نباشد و این بهترین و خوش ترین فرجامی است که دردوران کوتاه زندگی دنیا آرزو می کنند. (رویش سبز ،زهرا رجب زاده )
بیا که آینه ای بی غبار می خواهم طلوع عاطفه در شام تار می خواهم
ترنمی به زبان فسردگان زمین تبسمی به لب روزگار می خواهم
دلم گرفت ازین ابرهای آتش بار نزول رحمت پروردگار می خواهم
خدایا آنروز که به این دعا رسیدم آنقدر دلم به حال زار سوخته ام سوخت و به حدی از فرجام کار خود نگران بود که نپرس .میدانم که اجابتم می کنی .یقین دارم که راه را نشانم میدهی .احساس میکنم پیامت را در خلوت آبی ام پیدا نمودم .خدایا در شگفتم ازین همه بزرگی .زیر سنگینی بار گناهم از حرکت مانده ام .حالا می فهمم که چرا آن نیایش ها ودرد ودلها سر از طلب عفو و رحمتت در می آورد.ومن اکنون ای محبوب مهربانم ،از بیم کرده های خود وبار سنگین گناه در تاریکی شب در برابر عظمتت به خاک می افتم وتو ای مهربان می خواهم تن نحیف ورنجورم را بنوازی .نفس چموشم را به من ببخش وبار سنگین گناه را از دوشم برداری ودر خلوت خود روح مجروح تنهایم را برای همیشه به مهر تو مداوا کنم .
دیدی ایدل که غم عشق دگر بار چه کرد ؟ چون بشد دلبر وبا یار وفادار چه کرد ؟
آه از آن نرگس جادوکه چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار طالع بی شفقت بین که در اینکار چه کرد
برق از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد
وآنکه بر نقش زد این دایره مینایی کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد وسوخت یار دیرینه ببیند که با یار چه کرد
بنام تنها پناه آشفتگان دیار سرنوشت
مکارم الاخلاق
شیطان که رانده شد بجز یک خطا نکرد
خود را برای سجده آدم رضا نکرد
شیطان بود هزار مرتبه بهتر از بی نماز
او سجده بر آدم وآدم سجده بر خدا نکرد
خدای مهربان ،در صحبتهای پدربزرگها زیاد شنیده بودم که قهرمانان ومردانت جز عفو امر نمیکنند وقهرمانتر از تو وبزرگتر از تو نمیشناسند .منهم با کوله باری از عصیان ،نسیان وغفلت آمدم ودعای پدربزرگم را توشه راهم قرار میدهم وبه امید عفو تو ،بهترینها را خواهانم .
دستانم را بگیر ،قلبم را در دریای رحمتت تطهیر کن ،بیا واگر گناهم کبیره است ،تو نیز رحیمی کبیر باش .
این برای چندمین بار است که نور درونم بر صفحه سفید بلاگم نقش بسته است ودل تاریک قلبم را بار دیگر در عطش حس غریبی غوطه ور .
بهترین لحظه زندگیم وقتی بود که با دعای شریف مکارم الاخلاق آشنا شدم .با هر بندش که با صلوات آغاز میشود ودعاهای متنوع وآهنگینی که روح را جلا میدهد ،حالی پیدا میکنی که گویی عطش دنیا به آسانی از دستت میرود .،حرفهایی نه از جنس شیشه ای زمین ،بلکه از صداقت وصمیمیت آسمان ،که گویی عشق وعروج را در رگهایم جاری میکند .
گفتم که دل وجان نثارت کردم آنچه داشتم فدایت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی این من بودم که بیقرارت کردم .
در یکی از بندهای اولیه این دعا داریم که گفته میشود ((وعمرنی ماکان عمری بذله فی طاعتک ...)) یعنی ((خدایا مرا تا وقتی زنده بدار که عمرم در طاعت تو بکار رود )) وقتی فکر میکنم میبینم این قسمت به عبارتی این مطلب را میگوید خدایا هر وقت اطاعت امر نکردم مرا بمیران .یا هروقت هرلحظه که به گناه مرتکب شدم همان لحظه اول مرا بمیران .،آری خدا ؟وچقدر سخت است برایم زمانی که این قسمت را خواندم .در این عبارت کلمه بذله معنی خیلی عمیق ولذت بخشی دارد .بذله در لغت یعنی لباس کار ،لباس کاریکه بر تن کارگران است .وچقدر این کلمه به معنای این عبارت انسجام وزیبایی داده .،چون طبق این معنی اینطور تفسیر میشود که خدایا مانند لباس کاریکه بر تن کارگران است واز آن جدا نمیشوند تا مشغول کارند .من را نیز تا عمر دارم فقط مشغول اطاعت خودت کن .واز اطاعت کردن تا زمانیکه عمر دارم جدایم نکن .وقتی استاد تفسیر به این بند دعا رسیده بود بی اختیار گریه ام گرفته بود .آنچنان به حال خودم افسوس خوردم ،به حالیکه میتوانست بهتر باشد ونشد ،میشد نسوزد وسوخت ،میشد ساخته میشد ولی ویران شد .هنوز هم با اینکه مدتها از آشناییم با این دعا میگذرد ،اندیشه کردن در معنای بندهای این دعا ،لحظه به لحظه زندگیم را پر کرده است واینکه پیامبر نسبت به این دعا فرموده اند ((انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق )) هنوز در بزرگی وکرامت این دعا مانده ام .
در دنباله همین بند عبارتیست که اینبار نه فقط از باب زیبایی ،بلکه از جهت خوفی که از خواندن این قسمت دعا که با قاطعیت تمام خواسته میشود ،ناگهان از خواندن باز می مانم وتا مدتها نمیتوانم ادامه دهم وبه عاقبت کار خویش خیره میشوم .ادامه عبارت اینست ((فاذا کان عمری مرتعا للشیطان فاقبضنی الیک ))((یعنی مادامیکه عمرم چراگاه شیطان شود جانم را بستان .))نمیدانم به معنای به ظاهر ساده این قسمت دعا شما هم این حالت را گرفته اید یا نه ؟؛آخر خدای من در عمری که نصیبم کردی بارها مرتع شیطانش کردم ،بارها به او فرصت دادم ،بارها به او گفتم که باید بنده بود وبنده ای کرد .بارها نتوانستم چیره بر عقلم گردم ،چگونه پس جانم را نگرفتی ؟ویا نه چقدر سخت است که از خدا بخواهم آن لحظه ای که شیطان میخواهد مرا تسخیر خودش کند ،مرا بمیراند ،خیلی سخت است .
خدایا احسانت را نه فقط در زنده بودن بلکه بیشتر در حال مرگم خواهانم .تا اینکه ظلمهایی را که بر نفسم روا ساختم را ببخشی .خدایا سکوت مطلق ضربانهای قلبم را به تو می سپارم ،ای طبیب دردهای زندگیم ،به زمزمه درآورش که از این دنیای مادی فقط تو را بخواند .فقط تو وهیچ .وبرای همیشه بگذار با تو بگوید .
و در آخر بر جذبه هر نگاه مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، صلوات .
در رهت طی مراحل نکنم پس چه کنم ؟ در سر کوی تو منزل نکنم پس چه کنم ؟
جان اگر محرم جانان نشود پس چه شود ؟ خویشتن را به تو واصل نکنم پس چه کنم ؟
دیده سر مست جمالت نبود پس چه بود ؟ خاک بر دیده عاذل نکنم پس چه کنم ؟
عاشق ول شده زاری نکنه پس چه کنه ؟ گریه شوق چو هاطل نکنم پس چه کنم ؟
عشق ارباب تحمل نکشد پس چه کشد ؟ حمل بار غمت از دل نکنم پس چه کنم ؟
علامه حسن زاده آملی
سلام بر همه دیدگان دیباچه های تسبیح ، سلام بر ترنم باران ، سلام بر قشنگترین ترانه های صبحگاهی
* تبریک ،تبریک ،تبریک *
با توام ای بهار ، امروز تمام دعا هایمان را برای تحسن دستهای تو می کنیم . و تام اشکهامان را برای نگاه مهربانت .
حال عجیبی است . برای بیدهای اسیر در چنگال طوفان بی مهری . و عاشقانه با آغوش باز پذیرای نسیم محبت هستیم . با ذره ذره وجودمان سفر زستان را از قلبمان می بینیم . و تو را که امروز مشتاقانه بر همه گستره از زمین می تابی .، و همه بید های مجنون را که در سنگینی آرام بخشی به خواب رفته اند را بیدار می کنی . و مسافران خسته را به امید رساندن سر منزل وصال در گرمای گرم آغوشت می فشاری و به همه عشق می ورزی و به همه عشق می ورزی و آینده را برای همه جور دیگری روشن می کنی ؟ آیا خاطره ای از این سرما زده روزگار در قلبهایمان را برای همیشه خاموش می کنی .
آیا با دلهامان هم تجدید بیعت می کنی که دوباره به عشق ورزیهایت خیانت نکنند.ومتّهمت نکنندبه پایان رسیدن وتا ابد برای روحهایشان ودلهای ظریف وشیشه ایشان ،لحظه ای مرگ آورآرزو نکنندوروزهای سرد وزمستانی قلب یخیشان را به سمت بهار وتازگی کوچ بدهند .وبیاموز که از حیات دوباره یافتن گلها وگیاهان ،سبزه ها ودرختان ،به جنب وجوش آمدن پرندگان وحیوانات ،وطراوت یافتن باغها وچمن زارها ،باید همان درس را بگیریم که خدای متعالمان بارها در قرآن کریم به آن تذکر داده اند ،درس توحیدوقدرت الهی ورستاخیز وبازگشت به سوی پروردگار .
در کتب دینی مان مطلب جالبی در مورد پاشیدن آب در نوروز ،که تبدیل به سنتی شده آمده که این امر به این دلیل است که پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل از خداوند خواست که گروهی چند هزار نفره را که بیم مرگ ،دیار خویش را ترک گفتند وگرفتار مرگ شدند ،زنده سازد .خداوند به آن پیامبر وحی فرستاد که بر محل گورستان آنان آب بپاشد .پیامبرهم در نوروز چنین کرد وسپس مردگان که تعدادشان سی هزار نفر بود همگی زنده شدند .از همین رو پاشیدن آب در نوروز ،سنتی دیرینه شد که سبب آنرا جز آنانی که دانش پایدار دارند ،ندانند.
رساند باد صبا مژده بهار امروز .........................................ز توبه ،توبه نمودم هزار بار امروز
رسد به گوش دلم این مژده ام زهاتف غیبی .........................که گشت شیر خداوند ،شهریار امروز
بجای خاتم پیغمبران به استحقاق ...................................گرفت خواجه کروبیان قرار امروز
برای همه شما بزرگواران سالی خوش وخرم ،همراه با موفقیت ،از خداوند منان آرزومندم .
یادش بخیر روزهایی راکه توسط طرح بلاگ تا پلاک ،قرار بود عازم شویم ونشدیم ،قرار بود بسوزیم ونسوختیم وبسوزیم تا ساخته شویم ویا ساخته شوبم تا نسوزیم .وامروز در عطش آن ایام که(شهداهم مارا نطلبیدند)جمله ای را با خدایم نجوامیکنم .
الهی دلدادگان فرمانت ،عاشقانه به مسلخ شهادت شتافتند،خنجر خشم بر خنجر خصم نهادند وخنجر شوق بر خنجر عشق سپردند.در ((لیله القدر))شب حمله ،جوشن جان در برداشتند وشعله ایمان درسر .رفتند تا بمانند .دم فرو بستند تا در رواق تاریخ ،سرود ماندگاری بخوانند .ردای سرخ شهادت پوشیدند وجرعه جرعه از می محبت نوشیدند .شهیدشان خواندی وبرمائده رزق خود نشاندی ،پیوسته از آنان یاد کردی وسکوتشان را فریاد ،جهان را ز نامشان آباد .شهیدان عشق پای در راه نهادند ،زمین را طی کردند ومرکب نفس را پی .رفتند ورسیدند ،دیدند آنچه شنیدند .اما در جبهه نفس در اولین منزل ،در خط دل ماندیم واز روی تو خجل گشتیم .
عمری ز کمند نفس غافل ماندیم ..................................سیلاب گناه آمد ودر گل ماندیم
آن خط شکنان زخط خون بگذشتند ................................ما پشت موانع خط دل ماندیم .
ودر آخر :خدایادر سال جدید ، نصیرمان کن تا بصیر گردیم وبصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم .