سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بنام تنها پناه آشفتگان دیار سرنوشت

 مکارم الاخلاق

شیطان که رانده شد بجز یک خطا نکرد  

                                               خود را برای سجده آدم رضا نکرد

شیطان بود هزار مرتبه بهتر از بی نماز       

                                             او سجده بر آدم وآدم سجده بر خدا نکرد

خدای مهربان ،در صحبتهای پدربزرگها زیاد شنیده بودم که قهرمانان ومردانت جز عفو امر نمیکنند وقهرمانتر از تو وبزرگتر از تو نمیشناسند .منهم با کوله باری از عصیان ،نسیان وغفلت آمدم ودعای پدربزرگم را توشه راهم قرار میدهم وبه امید عفو تو ،بهترینها را خواهانم .

دستانم را بگیر ،قلبم را در دریای رحمتت تطهیر کن ،بیا واگر گناهم کبیره است ،تو نیز رحیمی کبیر باش .

این برای چندمین بار است که نور درونم بر صفحه سفید بلاگم نقش بسته است ودل تاریک قلبم را بار دیگر در عطش حس غریبی غوطه ور .

بهترین لحظه زندگیم وقتی بود که با دعای شریف مکارم الاخلاق آشنا شدم .با هر بندش که با صلوات آغاز میشود ودعاهای متنوع وآهنگینی که روح را جلا میدهد ،حالی پیدا میکنی که گویی عطش دنیا به آسانی از دستت میرود .،حرفهایی نه از جنس شیشه ای زمین ،بلکه از صداقت وصمیمیت آسمان ،که گویی عشق وعروج را در رگهایم جاری میکند .

گفتم که دل وجان نثارت کردم                              آنچه داشتم فدایت کردم

گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی                    این من بودم که بیقرارت کردم .

در یکی از بندهای اولیه این دعا داریم که گفته میشود ((وعمرنی ماکان عمری بذله فی طاعتک ...)) یعنی ((خدایا مرا تا وقتی زنده بدار که عمرم در طاعت تو بکار رود )) وقتی فکر میکنم میبینم این قسمت به عبارتی این مطلب را میگوید خدایا هر وقت اطاعت امر نکردم مرا بمیران .یا هروقت هرلحظه که به گناه مرتکب شدم همان لحظه اول مرا بمیران .،آری خدا ؟وچقدر سخت است برایم زمانی که این قسمت را خواندم .در این عبارت کلمه بذله معنی خیلی عمیق ولذت بخشی دارد .بذله در لغت یعنی لباس کار ،لباس کاریکه بر تن کارگران است .وچقدر این کلمه به معنای این عبارت انسجام وزیبایی داده .،چون طبق این معنی اینطور تفسیر میشود که خدایا مانند لباس کاریکه بر تن کارگران است واز آن جدا نمیشوند تا مشغول کارند .من را نیز تا عمر دارم فقط مشغول اطاعت خودت کن .واز اطاعت کردن تا زمانیکه عمر دارم جدایم نکن .وقتی استاد تفسیر به این بند دعا رسیده بود بی اختیار گریه ام گرفته بود .آنچنان به حال خودم افسوس خوردم  ،به حالیکه میتوانست بهتر باشد ونشد ،میشد نسوزد وسوخت ،میشد ساخته میشد ولی ویران شد .هنوز هم با اینکه مدتها از آشناییم با این دعا میگذرد ،اندیشه کردن در معنای بندهای این دعا ،لحظه به لحظه زندگیم را پر کرده است واینکه پیامبر نسبت به این دعا فرموده اند ((انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق )) هنوز در بزرگی وکرامت این دعا مانده ام .

در دنباله همین بند عبارتیست که اینبار نه فقط از باب زیبایی ،بلکه از جهت خوفی که از خواندن این قسمت دعا که با قاطعیت تمام خواسته میشود ،ناگهان از خواندن باز می مانم وتا مدتها نمیتوانم ادامه دهم وبه عاقبت کار خویش خیره میشوم .ادامه عبارت اینست ((فاذا کان عمری مرتعا للشیطان فاقبضنی الیک ))((یعنی مادامیکه عمرم چراگاه شیطان شود جانم را بستان .))نمیدانم به معنای به ظاهر ساده این قسمت دعا شما هم این حالت را گرفته اید یا نه ؟؛آخر خدای من در عمری که نصیبم کردی بارها مرتع شیطانش کردم ،بارها به او فرصت دادم ،بارها به او گفتم که باید بنده بود وبنده ای کرد .بارها نتوانستم چیره بر عقلم گردم ،چگونه پس جانم را نگرفتی ؟ویا نه چقدر سخت است که از خدا بخواهم آن لحظه ای که شیطان میخواهد مرا تسخیر خودش کند ،مرا بمیراند ،خیلی سخت است .

خدایا احسانت را نه فقط در زنده بودن بلکه بیشتر در حال مرگم خواهانم .تا اینکه ظلمهایی را که بر نفسم روا ساختم را ببخشی .خدایا سکوت مطلق ضربانهای قلبم را به تو می سپارم ،ای طبیب دردهای زندگیم ،به زمزمه درآورش که از این دنیای مادی فقط تو را بخواند .فقط تو وهیچ .وبرای همیشه بگذار با تو بگوید .

و در آخر بر جذبه هر نگاه مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، صلوات .


نوشته شده در  شنبه 86/1/18ساعت  1:12 عصر  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آتش بدونِ دود
با احترام به آیه اَلَست
مرد ِ پابه ماه
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد...
از خودکشی ِ شخصیتی حرف میزنم...
ران ِ ملخی از موری ناتوان
با چادری که تر شده از داغی ِ تنم
[عناوین آرشیوشده]