یک بوته گل یاس ...اوج باران ...نه، آنروز که بارانی نبود ...شاید اشک آسمان بود یا شاید رد اشکهای یک بوته یاس کوچک که اینگونه تجلی کرده بود ...عاشق ایستاده نظاره میکرد ...معشوق منتظر فرمان او ...نگاههای صمیمی بین آندو ...زمان شمرده میشود: یک، دو، سه ...خوش به حال بوته یاس ...میخانه ...کربلا ...قطره های اشک تو ، شور است ، قطره های اشک او هم ، ولی شوری که ...او از کشیدن اسارت ...کاروانی خسته...دو تابلوی زشت و زیبا ...لحظاتی پر از عاشقی ... فقط میگریست او ...و اکنون ، تجلی آن کاروان خسته بزرگترین نمایشگاه انسانیت ،
اینروزها شیدایی را نظاره کنید همان که دلهامان را جذب کرده و سوزان و چشمانمان اشک باران .
عشقبازی را نظاره کنید همان چیزی که زیباترین عاشقیها از معشوقش را در گودال قتلگاه نشان داده و بغضهایی ایجاد کرده که گویی فشارهایش به گلو تمامی ندارد .
اینروزا یک دسته از افراد دلهاشان میرود تا ته یک عاشقی، بعد میگیرد وداغ میشود .
فرا رسیدن غمبارترین ماه دینیمان تسلیتتان باد .
براستی خدا هم عشقبازی دوست دارد .
یکسال پیش در چنین روزی در یک غروب سرد زمستانی تصمیم به شروع کار جدیدی گرفتم ، شروع همیشه خوب بوده ، شروعی تازه ، شروعی نو ، نه که انسان سعی میکنه خودش رو از بند تکرار رها کنه پس میتونه خوب بایسته و یه نگاه به اطرافش بکنه و بعد ........ شروع کنه. و من شروع کردم
اینروزها برایم یادآور خاطرات خوبی هستند. دم مسیحایی را
که وارد تالار ذهنم شد را ،
دم مسیحایی را که همقدم و همگام با دلم وارد صفحه خانگی
پارسی بلاگ شد .
یا روزهایی که به فرداهای روشن امید داشت و به آن امید
به نوشتن پرداخت . فرداهایی روشن که مسیحایی وار برای
همه به ارمغان برود ، نگریستن به فرداهایی که تمام قلبها از
صافی وعاشقی بتپند و آنقدر آبی باشند که تمام حرفها را صادقانه بدانند .
شاید آنروزها را نتوانستم برای همه ببینم ولی به امید آمدن آنروزها نوشتنم را آغاز کردم
(( شمع راه دگران باشم وبا شعله خویش .....ره نمایم به همه گر چه سراپا سوزم ))
به واقع میتوانم بگویم تولد وبلاگم تولدی دوباره برایم بود. به قول جبران خلیل جبران: تولد دوباره ام
وقتی بود که جسمم دل در گرو عشق ، روح نهاد و در یکدیگر پیوستند .
دم مسیحایی عاشقانه یکسال را پشت سر گذاشت و عاشقانه هم ادامه می دهد . چه جمله
زیبایی شهید پروفسور مصطفی چمران فرمودند که: زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام .
و در آخر از همه تان برای تداوم این عاشقی التماس دعا دارم .
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس که دراز ست ره مقصد و من نوسفرم
((... وان لم تفعل فما بلغت رسالته )) غدیر میوه شیرینی بود در باغ و بوستان رسالت که تداوم خط و خطوط نبوی را در راه امامت به شیرینترین صورت چشاند. هنوز هم این میوه شیرین زینتبخش همان باغ و بوستان است که بدون آن، بیشک باغ رسالت بیثمر میبود .
همچون چراغی گمگشتگانی را از بیراهههای ضلالت وتاریکی به مقصد راهنمایی کرد که همیشه نورش فروزان ونورافشان است. او اگر چه برکهای در بیابان بود ولی هفت دریا به وسعت تمامی تاریخ و زمانهایش بود که موجش هنوز هم همه جا را فرا گرفته است وخواهد گرفت .
عزیزان برپا بودن موجهای غدیر دلتان مبارک باد.
هفتم اینماه، تولد دوست عزیزم خانم صالحی ست .خواستم از طریق وبلاگم تولدشون رو خدمتشون تبریک بگم و بگم براش روزگاری بهاری وشادابی آرزو میکنم .الهه جان یادت باشه: زندگی گاهی شرایط سختی رو داره که بیرون اومدن از این شرایط برات میشه یه امید و آرزو اما اگه امید به درگاهش داشته باشی خیلی زود به آرزوت میرسی ***
این رو تقدیمت میکنم تا ....