سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 دل چو صافی شد حقیقت را شناسا می شود

 از صفا آیینه ،منظور نظرها می شود



تا به حال شده  نیازی بیش از نیاز به آب وغذا در خود حس کنیم وگاهی اوقات در حسرت پر کردن یک لحظه ازون نیاز بمونیم؟ تا به حال چند بار شده که وقتی دو رکعت نمازمون رو خالصانه واز صمیم قلب خوندیم خستگی جسمی وروحیمون رفع شده؟

واون لحظه از خدا بخوایم که روزنه دل به آفاق ارزشهای معنویش رو هیچ وقت به رومون نبنده ؟وچند بار شده که یه هو به خودمون اومدیم ودیدیم فرسنگها ازون روزنه فاصله گرفتیم .


درسته که شده علاوه بر فرشتگان ،شیطان هم بسیار به دیدنمون بیاد ولی اینطور نباشیم

که اگر فرشته ای آمد به نماز بایستیم ونمازی طولانی به جا بیاریم چنانکه فرشته خسته شود وخانه مان را ترک کند ووقتی هم که شیطان می آید در حضورش به گناهی بزرگ دست بزنیم تا او نیز ما را رها کند وبرود.

((غفلت نگر که پشت به محراب کرده ایم                        در کشوری که قبله نما موج می زند ))

ولی خوشا تلخی پشیمانی !....وقتی می شود در سراب نیز سیراب شد چرا اقدام نکنیم؟.چرا روزی که گفتیم دور از هیاهوی زندگی شبی را تا صبح با خود خلوت خواهیم کرد ودر نهانخانه خویش آینه مراقبت را پیش رو خواهیم نهاد وبا خودمان بی پرده وبی مجامله ،رک وراست ،حرف خواهیم زد چرا خود را به حساب نکشیدیم؟

این را بدانیم که همیشه بهار است .اگر بخواهیم ،بخواهیم که بروییم وبرآییم .امیدوارم اگر عشقی در ما بوجود آمد ووجود داشت همیشه گدایش بمانیم زندگی در صدف خویش گهر ساختن است 

دردل شعله فرو رفتن ونگداختن است
و....................
بلاخره ((از همین خاک جهان دگری ساختن است )))

 


گدایی عشقتان مستدام باد


نوشته شده در  شنبه 86/6/3ساعت  11:37 صبح  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آتش بدونِ دود
با احترام به آیه اَلَست
مرد ِ پابه ماه
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد...
از خودکشی ِ شخصیتی حرف میزنم...
ران ِ ملخی از موری ناتوان
با چادری که تر شده از داغی ِ تنم
[عناوین آرشیوشده]