سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرواز را از یاد بردیم ،وچون مرغان حریص بی نوا هر روز گرفتار صدها دانه ودام فریبنده پر نقش ونگار شدیم .با گذشت زمان بال هایمان از دست رفت ،شوق پرواز در سینه هایمان مرد وآسمان از خاطرمان محو شد .وای که این انسان چقدر تکراری ست !نه؟ هدف اصلی مان را فراموش کرده ایم ودیگر با یاد آسمان هم به رحم نمی آییم .گناه چشم ودلمان را پر کرده است وخدا نکند به قلبمان مهر باطل بخورد آنهم نه یکبار .قلب که قفل خورد دیگر کاری از چشم وگوش بر نمی آید وآن وقت به ما خطاب می رسد وای بر شما ای غافلان که برای شما قلبهاییست که با آن نمی اندیشید وچشمی که با آن نمی بینید وگوشی که با آن نمی شنوید .

راستی در کدام دسته قرار می گیریم ؟کاش هر روز آغاز زندگی زمین بود وآغاز روزگاری نو .بیاییم ماه مبارک را بهانه کنیم ،کمی به عقب برگردیم ،حتی به زمان طوفان نوح ،من وشما هم می توانیم یکی از شخصیتهای آن زمان باشیم ،اگر ما جای مردمان آن زمان بودیم چه می کردیم ؟شاید دوست داشتیم جای پرندگان سوار کشتی باشیم که دیگر آرزوی پرواز هم به دلمان نماند ،شاید جزو مومنانش ،ایمان آورندگان به نوح ،که آنهم بعد 950 سال هشتاد نفر بودند ،پس حساب کار معلوم است ،جزو این دسته بودن احتمال ضعیف دارد .نکند مانند کنعان جوان باشیم ،مغرور وشیفته جوانی ودرک وفهم خویش ،و نوح حتی آخرین وابستگی ودلبستگی ومحبت پدری وفرزندی را هم به کار گیرد ،اما چاره ساز نباشد.خدایمان رحم کند که عاقبت به خیر باشیم .

و کاش نیاید روزی را که ندای کنعانی مان به گوش خودمان برسد ((یا ویلتی لم اتخذ فلانا خلیلا ))سوره فرقان آیه 28.

کاش از هم اکنون تلاش کنیم ورنگ خدایی بگیریم وهر روز به رنگی در نیاییم وهمچون کوه محکم وپا برجا چونان که با هر بادی نلرزیم .

وعشق همچنان باقیست .به امید پرواز .........................................

 


نوشته شده در  یکشنبه 86/6/18ساعت  8:38 عصر  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آتش بدونِ دود
با احترام به آیه اَلَست
مرد ِ پابه ماه
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد...
از خودکشی ِ شخصیتی حرف میزنم...
ران ِ ملخی از موری ناتوان
با چادری که تر شده از داغی ِ تنم
[عناوین آرشیوشده]