امشب شبیه گیس ِ بلندم که بسته است
چادر سرم نبود که او روبرو نشست
با چشمهای خیس، مرا مست ِ ناز کرد
با پلکهای ِ خسته مرا میکشید دست
تا صبح ذرهذره قرار از دلم گرفت
دردست اینکه من به زبانش دلم خوشست؟
با اشک شستشوی غمم را بهانه کرد
بارید و قطرهقطره دلم را ولی شکست
در چارسوی ِ روسریام بغض میشدم
یک بغض ِ کهنه و ضربانی که مست ِ مست
میداد جام و از پی هم بوسه میستاند
از من بلی... پیاله پیاله از او اَلَست