سلام
ديشب پر از شکوفه گيلاس و سيب بود
آن چادري که تر شده از داغي ِ تنم
هر گو شه اش نشان عبور فرشته اي
همراز هر سحرِ آن چشم هاي نم
حالا چه مانده از همه آن بهارها
وقتي خزان گرفته چادر و گرديده زرد هم