سلام
خداييش يه کم مبهم بود. ولي اگه نظر شما اينه که «همين که نويسنده مي فهمه چي ميگه، کافيه» اون يه حرف ديگس !
در راستاي نقد يكي از جمله هاتون :
« نَميِِ بارانِ خدا هم با سكوت فريادش در چرخش گيسوان بافته اش هماهنگي مي كرد »
* پارادوکس زيبايي در عبارت «سکوت فيادش» به کار برديد ولي به نظر من اگه مي گفتيد «فرياد سکوتش» زيباتر مي شد و همچنين اگه ميگفتيد « پيچش گيسوان بافته اش » جمله ي زيبايتان را زيبا تر مي کرديد.
* برداشت من از اين جمله اينه که : «عاشقي پديده هاي طبيعت در راستا و همسوي با عاشقي نويسنده است يعني اينکه باران هم در تب و تاب عشق به تکاپو افتاده است » برداشتم درسته ؟
*در کل بايد گفت احساسات در اين نوشته حرف اول رو ميزند واين خيلي عاليه ولي احساسات صرف کافي نيست.
اميدوارم انتقادم سازنده باشد ...
موفق باشيد