• وبلاگ : دم مسيحائي
  • يادداشت : ماجراي من ومعشوق مرا ،پايان نيست
  • نظرات : 2 خصوصي ، 30 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به نام تنها پناه بي كسان

    با سلام

    من هم يكي از بنده هايي بودم مث خودت اما با اين وجود كه من از ايكه اقام

    منو نم طلبيد من ديگه از عنايت اقام نا اميد شده بودم اما...

    يه روز كه رفته بودم پيش يه عارف بهش گفتم كه منت از اقام نا ميد شدم داشتم مي گفتم كه حرف من را قطع كرد و گفت

    هيچ وقت از عناعت اقات نارا حت نشو بلكه خوشحالم شو

    چون آقات دوست نداره بياي كربالا ش و بعدش ديگه اسمي از آقات نياري

    دوست داره بنده اش باهاشعشق بازي كنه

    آره اين بود داستان من و آقام

    مي خواستم بهت بكم كه هيچ دوقت از عنايت خدا و آقا نا اميد نشو

    راستي از وب شما بسيار خوشم امد

    رستي اكه وقت كردي يه سري به ساقي عشقققققققققققق بزن