درود
در آتش عشق ،شعلـــــه ور شد فرهاد
آواره به هـــــــر کوه و کمر شد فرهاد
از تيشــــــــه شنيد، قسـمت شيرين را
اي مرگ بيـــــــا، که با خبر شد فرهاد
با دواستکان رباعي آماده پذيرايي از ذهن خلاق شما شاعر گرامي هستم
بدرود