شنيده ام سخني خوش كه پير كنعان گفت
فراق يار نه آن مي كند كه بتوان گفت
حديث حول قيامت كه گفت واعظ شهر
كنايتي ست كه از روزگار هجران گفت
نشان يار سفر كرده از كه پرسم باز
كه هر چه گفت بريدِ صبا پريشان گفت
فغان كه آن مه نامهربان مهر گسل
به ترك صحبت ياران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از اين و شكر رقيب
كه دل به درد تو خو كرد و ترك درمان گفت