• وبلاگ : دم مسيحائي
  • يادداشت : ((گمشده اي که پيدا شده ))
  • نظرات : 10 خصوصي ، 73 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوست عزيز

    شما به من لطف داريد

    ممنون كه بهم سر ميزنيد و به يادم هستيد مطلب زيبايي بود


    تباهي


    عمري ست دل گرفته ، عاجز از اين تباهي ...

    قلبم تپش ندارد ، از حجم اين سياهي ...

    ديگر توان ماندن ، در اين قفس ندارم ...

    آخر گناه من چيست ؟ جز جرم بي گناهي !...

    قلبم در انتظار است ، گويا به گِل نشسته ...

    مثل پرنده اي که ، بال و پرش شکسته ...

    اينجا غريب و بي کس ، در انتظار صبحم ...

    تاب و توان ندارم ، افسار دل گسسته ...

    يک لحظه از خيالت ، دوري چو مي گزينم ....

    يک باره بي اراده ، در فکر تو نشينم ...

    من قدرت جدايي ، از عشق تو ندارم ...

    دنبال رد پايت ، همواره در کمينم ...