سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امشب که مثل همیشه عنصر زمینیِ  اشتیاقت مرا کشانده بود

تا لیله الرغائب گمشده ام را عزیزترین مهمان عمرم کنم!

گویی همه ی دلم در تو سیر می کرد و نشان گمشده ای را در لابه لای صحن می طلبید

.

.

هنوز ترا نیافته بودم که کویرم را خبر از سوسوی بارانت کردند

اللهم انی افتتح الثنا بحمدک و انت مسدد للصواب بمنک

چه می فهمم ازین صحنه ی جادوییه زمان ؟

.

.

کاش می شد از اشکها حلالیتی ببینی !

آنها هم سمج تر شده اند .


نوشته شده در  جمعه 87/4/21ساعت  2:35 صبح  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آتش بدونِ دود
با احترام به آیه اَلَست
مرد ِ پابه ماه
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد...
از خودکشی ِ شخصیتی حرف میزنم...
ران ِ ملخی از موری ناتوان
با چادری که تر شده از داغی ِ تنم
[عناوین آرشیوشده]