سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این ایام حتما شماها هم شاهد چیزهای قشنگی بودید .اینکه هزاران عاشق ومعشوق در پی صدای صبح قریب در شادی وشعف  به سر میبردند واین ایام رو به هم چگونه شادباش میگفتند وبرای هم طلب شادی وعاقبت به خیری وسفرهای مکه وکربلاو......رو میکردند ..

وشاید هزاران نفر مثل من در مجالس عروسی گذران وقت بودند .جای همه تان خالی مراسم عقد برادرم بود ،که به میمنت روز میلاد پربرکت امام عصرمون (عج) برگزار شده بود وچقدر چهره پدرو مادرم شعف خاصی داشت که مراسم پسرشون رو در همچین روزی گرفته بودند .وقتی مدح خون مجلس فضای تالار رو با مدح خونی های زیباش ومعنویش به شوروشعف آورده بود وآرزوی امضا وحضور امام زمان در همچنین مجالس هایی رو می کرد چه احساسی به انسان دست می داد .

وقتی عروس ودامادی بهترین اوقات زندگیشون با نغمه های مهدی موعود(عج)آذین بسته میشد چه شوری برا ادامه راهشان پیدا میکنند

به نظر من تمام اینها همان عشق  است که چون انسان را لایق خودش میبینه میخواد تا فقط اسیر این کره خاکی نباشه وجسم خاکیش انشالله تا افلاک بره  تا در باغ سبز بی منتهای او پرواز کنه .

خدایا نفس نفس زدنهای ما نیز به دنبال توست ،به هر کاری که مشغول باشیم برای توست وبه خاطر تو .خدایا یه طور منت نهادی بر ما که وجود این ایام ومولودانش رو عاشقانه بر دلهامون مهر زدی .

نیروی تو ملکوتی ومعنویست ،نیرویی که از این ایام دریافت می کنیم ،وتو را میشناسیم همان نیروییست که امید داریم برایمون بمونه وعلاقه داریم با اون نیرو هم محشور بشیم .

امیدوارم برای همگان ایام خوش باشه وهمیشه غرق در بحر عشق باشند .خوشا به سعادت کسی که حتی ماهی کوچک دریای آبی عشق الهی باشد.

                                             

                                          ((والعاقبه للمتقین))


نوشته شده در  پنج شنبه 86/6/8ساعت  2:15 عصر  توسط سمیه ملاتبار 
  نظرات دوستان()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آتش بدونِ دود
با احترام به آیه اَلَست
مرد ِ پابه ماه
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد...
از خودکشی ِ شخصیتی حرف میزنم...
ران ِ ملخی از موری ناتوان
با چادری که تر شده از داغی ِ تنم
[عناوین آرشیوشده]